رخت ازین دنیای پر وحشت از صائب تبریزی غزل 5381

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم

1 رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم خویش را در گوشه آن چشم جادو می کشم

2 می کند موج سرابش کار تیغ آبدار در بیابانی که من گردن چو آهو می کشم

3 تا مگر مغزم به بوی آشنایی برخورد عمرها شد چون صبا در گلستان بو می کشم

4 کوسر فردی که از عالم سبکبارم کند کز دو سر دایم گرانی چون ترازو می کشم

5 تا شنیدم می شود از شکر، نعمتها زیاد هر که رو گردان شد از من دست بررو می کشم

6 پیش ازین آهو به چشمم اعتبار سگ نداشت این زمان نازسگ لیلی ز آهو می کشم

7 نیست تاب باز منت سرو آزاد مرا دست بر دل می نهم، پا زین لب جو می کشم

8 از دل بی دست و پای خویش می گیرم خبر دست اگر گاهی به زلف و کاکل او می کشم

9 چشم اگر افتد به مهر خامشی صائب مرا حرف ازوبی پرده چون چشم سخنگومی کشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر