- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی این ستم ها چیست ای بی درد بر من می کنی؟
2 بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان خاک عالم را چرا در دیده من می کنی؟
3 می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت آتش ما را چرا محتاج دامن می کنی؟
4 نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم می کشی آخر چراغی را که روشن می کنی
5 گرم می پرسی مرا بهر فریب دیگران در لباس دوستداران کار دشمن می کنی
6 نیست با سنگین دلان هرگز سر و کاری ترا خنده بر سرگشتگی های فلاخن می کنی