من به حال مرگ و تو درمان از صائب تبریزی غزل 6727

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی

1 من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی این ستم ها چیست ای بی درد بر من می کنی؟

2 بد نکردم چون تویی را برگزیدم از جهان خاک عالم را چرا در دیده من می کنی؟

3 می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت آتش ما را چرا محتاج دامن می کنی؟

4 نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم می کشی آخر چراغی را که روشن می کنی

5 گرم می پرسی مرا بهر فریب دیگران در لباس دوستداران کار دشمن می کنی

6 نیست با سنگین دلان هرگز سر و کاری ترا خنده بر سرگشتگی های فلاخن می کنی

عکس نوشته
کامنت
comment