1 از حجاب عشق محروم از گل روی توایم ورنه ما صد پیرهن محرم تر از بوی توایم
2 گر به ظاهر چون نگاه از چشم دور افتاده ایم هرکجا باشیم در محراب ابروی توایم
3 گرچه در چون غنچه بر روی دو عالم بسته ایم چشم بر راه نسیم آشنا روی توایم
4 ما ز چشم پاک، چون آیینه بر بزم حضور بر سر دست تو و بر روی زانوی توایم
5 نیست ما را در وفاداری به مردم نسبتی دیگران آبند و ما ریگ ته جوی توایم
6 سنگ را هرچند با گوهر نمی سنجد کسی قدر ما این بس که گاهی در ترازوی توایم
7 کیست تا چون سایه ما را جز تو برگیرد ز خاک؟ بر زمین افتاده بالای دلجوی توایم
8 سرکشان عشق را در کاسه سر خاک کن ورنه ما پیوسته زیر تیغ ابروی توایم
9 ما که چون شبنم ز گل بالین و بستر داشتیم این زمان از غنچه خسبان سر کوی توایم
10 ما که صائب ره به حرف آشنایان بسته ایم گوش بر آواز حرف آشنا روی توایم