1 منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع به خاک پای قناعت ز توتیا قانع
2 ازان شده است به چشم جهانیان شیرین که ازلباس، شکر شد به بوریا قانع
3 زمال خویش به احسان تمتعی بردار مشو ز گنج به نامی چو اژدها قانع
4 به دامن عرق انفعال دست زنید به عذر خشک مگردید از خطا قانع
5 همیشه راه به آب بقا نمی افتد مشو به دیدن ازان لعل جانفزا قانع
6 خطر زچشم بد چه ندارد آن رهرو که شد به راستی خویش از عصا قانع
7 (نظر به عاقبت کارکن قدم بردار مشو ز دیده بینا به پیش پا قانع)
8 ز لاله زار شهادت گلی بچین صائب به بوی خون مشو ازخاک کربلا قانع