1 سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم تا به کی چون خار و خس بازیچه صرصر شوم
2 از بلندی کم نگردد فیض من چون آفتاب بیش گردد سایه ام چندان که بالاتر شوم
3 خودنمایی شیوه من نیست چون نادیدگان از صدف بیرون نمی آیم اگر گوهر شوم
4 آفتاب بی زوال آسمان همتم نیستم مه کز گدایی فربه و لاغر شوم
5 بی پرو بالی گلستانی است بر مرغ قفس از چه زیر آسمان ممنون بال و پر شوم
6 چون غم عالم تواند کار برمن تنگ کرد من که در هر ساغر می عالم دیگر شوم
7 قدردانی قطره را دریا کند در ظرف من نیست کم ظرفی اگر بیخود به یک ساغر شوم
8 گر ز سنگینی غبار آیینه ام را بشکند روی من باداسیه گرپیش روشنگر شوم
9 عاقبت چون قامتم را حلقه می سازد سپهر به که صائب در جوانی حلقه آن در شوم