- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به جرم این که متاع هنر بود بارم یکی ز گرد کسادی خوران بازارم
2 گهر شود به نهانخانه صدف پنهان ز غیرت گهر آبدار گفتارم
3 چه عرض گوهر خوش آب و رنگ خویش دهم که مرده خون به رگ رغبت خریدارم
4 مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد که عقده ای نگشاید ز رشته کارم
5 من بلند نوا را درین چمن مپسند که غنچه باشد در زیر بال منقارم
6 نرفته است ز دل بر زبان دروغ مرا کجی گذار ندارد به راست بازارم
7 بده به دست من اکسیر رنگ را ساقی که همچو برگ خزان دیده است رخسارم
8 غرض زدوری چون من نگاهبانی چیست به گرد گلشنت انگار خار دیوارم
9 چگونه جان برم از جور آسمان صائب اگر نه لطف ظفرخان شود هوادارم