به جرم این که متاع هنر از صائب تبریزی غزل 5712

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

به جرم این که متاع هنر بود بارم

1 به جرم این که متاع هنر بود بارم یکی ز گرد کسادی خوران بازارم

2 گهر شود به نهانخانه صدف پنهان ز غیرت گهر آبدار گفتارم

3 چه عرض گوهر خوش آب و رنگ خویش دهم که مرده خون به رگ رغبت خریدارم

4 مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد که عقده ای نگشاید ز رشته کارم

5 من بلند نوا را درین چمن مپسند که غنچه باشد در زیر بال منقارم

6 نرفته است ز دل بر زبان دروغ مرا کجی گذار ندارد به راست بازارم

7 بده به دست من اکسیر رنگ را ساقی که همچو برگ خزان دیده است رخسارم

8 غرض زدوری چون من نگاهبانی چیست به گرد گلشنت انگار خار دیوارم

9 چگونه جان برم از جور آسمان صائب اگر نه لطف ظفرخان شود هوادارم

عکس نوشته
کامنت
comment