- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن ز قرب سوخته جانان شرر شود روشن
2 چو آتش جگر لعل، بی زوال بود چراغ هر که به خون جگر شود روشن
3 ز بس گرفته ز نادیدنی شده است دلم ز زنگ، آینه ام بیشتر شود روشن
4 ز حرف سرد دل ما چو غنچه بگشاید چراغ ما به نسیم سحر شود روشن
5 دلی که تیره ز اوضاع روزگار شده است در آفتاب قیامت مگر شود روشن
6 به گرمخونی من خسته ای ندارد عشق چو شمع از رگ من نیشتر شود روشن
7 گره ز کار دل من شود به آبله باز چنان که چشم صدف از گهر شود روشن
8 نکرد گرمی پرواز بی پر و بالم کجا ز شمع مرا بال و پر شود روشن؟
9 درین محیط عنان را کشیده دار چو موج که از استادگی آب گهر شود روشن
10 چراغ هر که ز دلهای گرم افروزد ز آستین صبا بیشتر شود روشن
11 ز رشک حسن گلوسوز یار نیست بعید چو شمع سبز اگر نیشکر شود روشن
12 ز عمر قسمت ما نیست جز زمان وداع چو آن چراغ که وقت سحر شود روشن
13 نرفت تیرگی از دل به سعی ما صائب مگر ز پرتو اهل نظر شود روشن
عالیه