-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تیغ کوه همتم دامن ز صحرا میکشم میروم تا اوج استغنا، دگر وامیکشم
2 دست از مشاطه در نازکادایی بردهام سایه از مژگان بر آن زلف چلیپا میکشم
3 در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی میربایم قطرهای و سر به دریا میکشم
4 در پناه اهل عزلت میگریزم چند گاه پردهای بر روی خود از بال عنقا میکشم
5 ای سموم بیمروت شعلهای از دل برآر جاده جوی خون شد از بس خار از پا میکشم
6 تا دهن بازست چون پیمانه مینوشم شراب چون سبو تا دست بر تن هست صهبا میکشم
7 میزنم هردم به دل نقش امید تازهای خامهای در دست دارم نقش عنقا میکشم