-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم رخنه های جسم را محکم زلخت دل کنم
2 کیمیا ساز وجود خاکسارانم چو عشق گرفتد بر مهره گل پرتو من دل کنم
3 می شود دل چون صدف در سینه تنگم دو نیم تادرین دریای پرخون گوهری حاصل کنم
4 کوه می لرزد ز بی سنگی درین آشوبگاه من چسان لنگر درین دریای بی ساحل کنم
5 همت من در فضای عرش جولان می زند سر بر آرد از فلک تخمی که زیر گل کنم
6 بس که از گرد یتیمی مایه دارد گوهرم در دل دریا اگر لنگر کنم ساحل کنم
7 می شود روشن چراغ نیکی از آب روان خرده جان را نثار خنجر قاتل کنم
8 می گدازد شرم همت گوهر پاک مرا بحر را صائب اگر در دامن سایل کنم