- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر از موج خطر چشم به ساحل داری در دل بحر همان آینه در گل داری
2 از دل تنگ کنی شکوه، نمی دانی حیف که گشاد دو جهان در گره دل داری
3 گر شوی آه، نفس راست نخواهی کردن گر بدانی چه قدر راه به منزل داری
4 چون توانی سبک این بادیه را طی کردن؟ تو که از نقش قدم پا به سلاسل داری
5 نسبت حسن چو خورشید به ذرات یکی است تو ز کوته نظری چشم به محمل داری
6 باد پروانه کجا گرد دلت می گردد؟ تو که چون شمع دو صد کشته به محفل داری
7 آب از دیده آیینه روان می گردد گر به رخسار خود آیینه مقابل داری
8 می توان یافتن از تلخی گفتار ترا که ز خط زیر نگین زهر هلاهل داری
9 پرده شرم تو غمازتر از فانوس است می توان یافت ز سیما که چه در دل داری
10 از نظربازی این لاله عذاران صائب چه به غیر از جگر سوخته حاصل داری؟