1 گر تو ای سرو روان خواهی هم آغوشم شدن از مروت نیست اول رهزن هوشم شدن
2 برگ عیش من نخواهد جز کف افسوس بود گر به این شرم و حیا خواهی هم آغوشم شدن
3 روی گرم عشق خونم را به جوش آورده است کی تواند سرد مهری مانع جوشم شدن؟
4 اینقدر استادگی ای سنگدل در کار نیست می تواند جلوه ای غارتگر هوشم شدن
5 صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید من چه دانستم که خواهد پنبه گوشم شدن
6 آن فرامشکار هم می کرد صائب یاد من گر میسر می شد از خاطر فراموشم شدن
دیدگاهها **