- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها که دود عود از خامی گریزد زیر دامنها
2 ز اقبال جنون آوردهام بیرون ز صحرایی سر خاری که خون آرد برون از چشم سوزنها
3 تو با این روی آتشناک، مپسند آفتاب من که ماند در سیاهی تا قیامت داغ روزنها
4 دماغی چون چراغ تنگدستان میبرم بیرون ازان وادی که از ریگ روان گیرند روغنها
5 به تیغ کهکشان دارد فلک نازش، نمیداند که میباشد سلاح پُردِلان در دست دشمنها
6 سحاب آبستن بحرست و بحر بستن گوهر چه آب رو طمع داری ازین آلوده دامنها؟
7 چرا از من دلی گردد غبارآلود ای همدم؟ مدار آیینه پیش لب مرا هنگام رفتنها
8 به اشک و آه میگیرم پناه از دشمنان صائب چسان تنها برون آید کسی از عهده تنها؟