- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را
2 دل صد پاره ما را نگاهی جمع می سازد که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را
3 نمک می ریزد از لبهای جانان وقت خاموشی نمکدان چون کند در حقه آن کان ملاحت را؟
4 به اندک فرصتی نخل از زمین پاک می بالد مکن در صبحدم زنهار فوت آه ندامت را
5 کریمان را خدای مهربان درمانده نگذارد که می روید زر از کف همچو گل اهل سخاوت را
6 به دشواری زلیخا داد از کف دامن یوسف به آسانی من از کف چون دهم دامان فرصت را؟
7 ز منت شمع هر کس سیلیی خورده است، می داند که از صرصر خطر افزون بود دست حمایت را
8 نمی شد زنگ کلفت سبزه امید من صائب اگر می بود آبی در جگر ابر مروت را