اگر در دام او اشکی دل دیوانه از صائب تبریزی غزل 3060

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد

1 اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد زچشم دوربینی خونبهای دانه می ریزد

2 چنان افسرده شد هنگامه بر گرد سرگشتن که گرد از مصحف بال و پر پروانه می ریزد

3 برو ناصح نمکدان نصیحت در دلم مشکن که شور محشر از زنجیر این دیوانه می ریزد

4 مرا بی دانه در دام خود آورده است صیادی که اشک شادی مرغان به دامش دانه می ریزد

5 مرا سنگین دلی در پیچ و تاب تشنگی دارد که آب زندگی زلفش به دست شانه می ریزد

6 زشور حشر ترساند فلک دیوانه ما را چه بیکارست، رنگ سیل در ویرانه می ریزد

7 نمی دانم که بر گرد سر این شمع می گردد؟ که غیرت طشت آتش بر سر پروانه می ریزد

8 ز اعجاز سخن در ظرف کاغذ کرده ام صائب شرابی را که از بویش دل پیمانه می ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment