اگر اشک پشیمانی نگردد از صائب تبریزی غزل 6242

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من

1 اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من بپوشد چشمه خورشید را گرد گناه من

2 ز تسخیر نگاه سرکش او عاجزم، ورنه عنان برق را در دست می پیچد گیاه من

3 به این شوقی که من در کعبه مقصود رو دارم دلی از سنگ می باید که گردد سنگ راه من

4 نمی دانم که در خاطر گذر دارد، همین دانم که بوی سنبل فردوس می آید ز آه من

5 من لرزنده جان را نشأه می زنده دل دارد من آن شمعم که دست تاک می گردد پناه من

6 فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد چو مژگان تو باشد تیر یک ترکش سپاه من

7 اگر فردا به این سامان عصیان رو به حشر آرم ترازو را به فریاد آورد بار گناه من

8 چو مژگان می دهم در چشم خود جا خصم عاجز را بلند اقبال آن خاری که می روید ز راه من

9 به هر کس دل گواهی می دهد، دل می دهم صائب شهادت را به زر نتوان خریدن از گواه من

عکس نوشته
کامنت
comment