- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من بپوشد چشمه خورشید را گرد گناه من
2 ز تسخیر نگاه سرکش او عاجزم، ورنه عنان برق را در دست می پیچد گیاه من
3 به این شوقی که من در کعبه مقصود رو دارم دلی از سنگ می باید که گردد سنگ راه من
4 نمی دانم که در خاطر گذر دارد، همین دانم که بوی سنبل فردوس می آید ز آه من
5 من لرزنده جان را نشأه می زنده دل دارد من آن شمعم که دست تاک می گردد پناه من
6 فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد چو مژگان تو باشد تیر یک ترکش سپاه من
7 اگر فردا به این سامان عصیان رو به حشر آرم ترازو را به فریاد آورد بار گناه من
8 چو مژگان می دهم در چشم خود جا خصم عاجز را بلند اقبال آن خاری که می روید ز راه من
9 به هر کس دل گواهی می دهد، دل می دهم صائب شهادت را به زر نتوان خریدن از گواه من