1 گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند
2 حیرتی دارم که کافر نعمتان درد و داغ چون به دست آه طومار شکایت می دهند؟
3 طفل طبعان چون مگس بر شهد جان چسبیده اند تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند
4 خون ما را روز محشر شاهدی در کار نیست لاله رخساران به خون ما شهادت می دهند
5 دولت حسن غریب آسان نمی آید به دست روزگاری خاکمال گرد غربت می دهند
6 از برای عاقلان نزل بلا آماده اند غافلان را سر به صحرای فراغت می دهند
7 خضر راهت گر کنند از راهزن ایمن مباش در خور بیداری اینجا خواب غفلت می دهند
8 عاشقان در حسرت تیغ شهادت سوختند آب این لب تشنگان را خوش به حکمت می دهند
9 صائب آن جمعی که تحصیل مروت کرده اند سر اگر خواهد به خصم بی مروت می دهند