-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر چنین آن چشم جادو رخنه در دل میکند از دلم هر رخنهای را چاه بابل میکند
2 بس که میآید به ناز از چشم او بیرون نگاه چند جا تا خانه آیینه منزل میکند!
3 چون تواند دل به پایان برد راه زلف را؟ کاین ره پرپیچ و خم کار سلاسل میکند
4 چون کشم آه از جگر، کز بیم خوی نازکش شمع دود خود گره چون لاله در دل میکند
5 میدهد از حسن عالمگیر مجنون را خبر این که لیلی هر نفس تغییر محمل میکند
6 دیدن آیینه را بر طاق نسیان مینهی گر بدانی شوق دیدارت چه با دل میکند
7 حفظ آب روی خواهش کن که گردون خسیس نان خود را تر به آب روی سایل میکند
8 سالکان را صحبت تنپروران سنگ ره است سیل را این خاکهای مرده کاهل میکند
9 میکند عمر مؤبد هستی دهروزه را هرکه جان صائب نثار تیغ قاتل میکند