- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر به قامت رعنای او نظاره کند ز طوق فاخته زنجیر سروپاره کند
2 من و نظاره ابروی او که چون مه عید تمام عیش جهان را به یک اشاره کند
3 نصیب صبح ز خورشید داغ حسرت شد دگر کسی به چه امید سینه پاره کند
4 نفس شمرده زند هر که در بساط وجود چوصبح زندگی خویش را دوباره کند
5 گرفتم این که بود موج در شنا تردست چه دست وپای درین بحر بی کناره کند
6 عجب که فرصت دیدن به عیب خلق رسد به عیب خویش اگر آدمی نظاره کند
7 چهابه چشم تماشاییان کند یا رب رخی که دیده خورشید پرستاره کند
8 نهان چگونه کنم عشق را که زور شراب به شیشه های تنک کار سنگ خاره کند
9 چو شمع گریه هرکس که آتشین باشد جز این که دست بشوید ز جان چه چاره کند
10 کسی که چون دل صد پاره مصحفی دارد چرا به مهره گل صائب استخاره کند