1 گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم جوهر تیغم ز پیچ و تاب درهم نیستم
2 جنگ دارد طرز من با مردم این روزگار در میان عالمم وز اهل عالم نیستم
3 خارخشکم دودمان گلخن از من روشن است روشناس لاله و گل همچو شبنم نیستم
4 گل افتد از پنبه راحت به چشم داغ من زیر بار چوب نرمیهای مرهم نیستم
5 یک سر سوزن تعلق نیست با دنیا مرا در تجرد کمتر از عیسی مریم نیستم
6 نیستم داغ عزیزان، چند سوزم بی سبب در کشاکش چند باشم زلف ماتم نیستم
7 بس که بر حسن گلو سوز تو دل می سوزدم در حرم ایمن ز چشم شور زمزم نیستم
8 زین گلستان گل صائب خوشم افتاده است تا نباشم در یمان خار خرم نیستم
دیدگاهها **