-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دایم به یک قرار بود مشت خار من چون آشیان خوش است خزان و بهار من
2 گرد یتیمی گهر آفرینشم بر هیچ دیده بار نباشد غبار من
3 از ابر، تخم سوخته افسرده تر شود مرهم چه می کند جگر داغدار من
4 بر روی هم گذاشته ام دست چون صدف گوهر شود یتیم ز جیب و کنار من
5 چون عقده های آبله از پاک گوهری موقوف زخم خار بود نوبهار من
6 خوابم بود به دولت بیدار همعنان بر راه کبک خنده زند کوهسار من
7 کشتی در آب گوهر من کار می کند دریا ترست از گهر آبدار من
8 صائب مرا به باغ و بهار احتیاج نیست باغ و بهار من بود از خارخار من