دایم به یک قرار بود مشت از صائب تبریزی غزل 6391

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دایم به یک قرار بود مشت خار من

1 دایم به یک قرار بود مشت خار من چون آشیان خوش است خزان و بهار من

2 گرد یتیمی گهر آفرینشم بر هیچ دیده بار نباشد غبار من

3 از ابر، تخم سوخته افسرده تر شود مرهم چه می کند جگر داغدار من

4 بر روی هم گذاشته ام دست چون صدف گوهر شود یتیم ز جیب و کنار من

5 چون عقده های آبله از پاک گوهری موقوف زخم خار بود نوبهار من

6 خوابم بود به دولت بیدار همعنان بر راه کبک خنده زند کوهسار من

7 کشتی در آب گوهر من کار می کند دریا ترست از گهر آبدار من

8 صائب مرا به باغ و بهار احتیاج نیست باغ و بهار من بود از خارخار من

عکس نوشته
کامنت
comment