-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امشب به آه سرد ره خواب میزدم در کوی یار، سیر چو مهتاب میزدم
2 در جام دیده پاره دل میگداختم جولانگه خیال ترا آب میزدم
3 مژگان به هم رساندنم از بیغمی نبود هر لحظه نیشتر به رگ خواب میزدم
4 فکر دهان تنگ توام داشت در میان تا صبح بیپیاله می ناب میزدم
5 چون موج، سینه بر دل دریای پرخطر از اشتیاق گوهر نایاب میزدم
6 تا صبح بود صحبت من گرم با خیال بر یاد شمع سینه به مهتاب میزدم
7 از شغل گریه مطلب دیگر نداشتم آبی به روی بخت گرانخواب میزدم
8 سنگ از تپیدن دل بیتاب خویشتن تا صبحدم به سینه محراب میزدم
9 میشد چو نقطه دایره حیرتم وسیع چندان که سیر و دور چو گرداب میزدم
10 از ضعف اگرچه بال پریدن نداشت چشم فال مراد دیدن احباب میزدم
11 صائب نبود بیسببی اضطراب من دامن به آتش دل بیتاب میزدم