ز ناروایی خود این چنین از صائب تبریزی غزل 5707

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم

1 ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم به حیرتم که چسان خرج روزگار شدم

2 درین قلمرو آفت ز ناتوانیها به هر کجا که نشستم خط غبار شدم

3 تو شاد باش که من همچو غنچه تصویر خجل ز آمدن و رفتن بهار شدم

4 ز وحشتی که نکردند آهوان از من به آشنایی لیلی امیدوار شدم

5 همان چو گرد یتیمی فزود قیمت من ز بردباری خود گر چه خاکسار شدم

6 نمانده بود ز دل جز غبار افسوسی ز خواب بیخبریها چو هوشیار شدم

7 همان ز سوزن کوته نظر در آزارم اگر چه همچو مسیحا فلک سوارشدم

8 چه حاجت است به آغوش همچو موج مرا چنین که محو در آن بحر بیکنار شدم

9 به پشت پاست مرا همچو لاله دایم چشم ز دل سیاهی خود بس که شرمسار شدم

10 به گنج راه نبردم درین خراب آباد اگر چه همچو زبان در دهان مار شدم

11 ز آب من جگر تشنه ای نشد سیراب مرا ازین چه که چون گوهر آبدار شدم

12 ز اختیار مزن دم درین جهان صائب که من ز راه ادب صاحب اختیار شدم

عکس نوشته
کامنت
comment