1 داشت از طفلی جنون جا در دل آواره ام بود از سنگ ملامت مهره گهواره ام
2 همچو اوراق گلستان زاول نشو و نما هم دبستان بود با طفلان دل صدپاره ام
3 پیشتر زان کز شفق رنگین شود جام هلال کاسه در خون جگر می زد دل خونخواره ام
4 پیش ازان کز شورمجنون دشت پرغوغا شود قطره می زد در رکاب اهوان نظاره ام
5 پیش ازان کز گلستان بلبل کند روشن سواد فال می دیدند طفلان از دل سی پاره ام
6 دل به اشک و داغ صائب از جهان خوش کرده ام نیست چشم التفات از ثابت و سیاره ام
دیدگاهها **