جلوهای مستانه زان گلگونقبا میخواستم
1
جلوهای مستانه زان گلگونقبا میخواستم
زان گلستان یک نسیم آشنا میخواستم
2
با گواهان لباسی دعوی خون باطل است
ورنه خون خود از آن گلگونقبا میخواستم
3
تا به کام دل چو مرکز گرد سر گردم ترا
پایی از آهن چو پرگار از خدا میخواستم