صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی
صائب تبریزی

بی خواست بس که بار دل گلستان از صائب تبریزی غزل 5798

غزل 5798 ام از 9863 غزلیات

بی خواست بس که بار دل گلستان شدم

1 بی خواست بس که بار دل گلستان شدم بی اعتبار در نظر باغبان شدم

2 نانم همان به خون شفق غوطه می زند چون صبح اگر چه پیر درین آستان شدم

3 از سنگ خاره می گذرد تیر آه من از بار درد اگر چه دو تا چون کمان شدم

4 تا کی چو سرو دست توان داشت در بغل؟ از بی بری به خار گلشن گران شدم

5 گرد ملال و زنگ الم بود حاصلم از سینه گر چه آینه دار جهان شدم

6 تنگ شکر شد از سخنم گوش روزگار هر چند چون دهان ز نظرها نهان شدم

7 نگرفت هیچ کس به ثمر دست من چو سرو چندان که ایستاده درین بوستان شدم

8 اول ز رشک محرمیم سرمه داغ بود چون خواب رفته رفته به چشمش گران شدم

9 نتوان شکست خاطر بلبل برای گل با دست و دامن تهی از بوستان شدم

10 فیض شراب کهنه مرا کرد نوجوان دل زنده از توجه پیر مغان شدم

11 رنگ من از شکستگی آن رو فتاده است شرمنده توجه باد خزان شدم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم

شاعر شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم چه کسی است ؟

شاعر شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم صائب تبریزی می باشد.

شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم چیست ؟

قالب شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم غزل است

مضمون اصلی شعر بی خواست بس که بار دل گلستان شدم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر