- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در خیالم اگر آن زلف پریشان میبود نفس سوختهام سنبل و ریحان میبود
2 دردمندان چه قدر خون جگر میخوردند درد بیدردی اگر قابل درمان میبود
3 میشد از حبس دل دولت هرجایی خون رزق اسکندر اگر چشمه حیوان میبود
4 گر گلوگیر نمیشد غم نان مردم را همه روی زمین یک لب خندان میبود
5 دارد از خرمن من برق دریغ ابر بهار آه اگر مزرع من تشنه باران میبود
6 داده بودند عنان تو به دست تو، اگر جنبش نبض تو در قبضه فرمان میبود
7 صائب اسرار جهان جمله به من میشد فاش اگر آیینه من دیده حیران میبود