1 پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم بحمدالله نمردم تا ترا بر مدعا دیدم
2 به خواب ناز هم آیینه را از دست نگذاری اگر گویم که از نادیدن رویت چهها دیدم
3 دو عالم طاق نسیان شد مرا در دیده بینش از آن روزی که من طاق دو ابروی ترا دیدم
4 نگه در دیده خورشید تابان آب می سازد گل رویی که من در پرده شرم و حیا دیدم
5 تلاش صحبت خار ملامت بود منظورم اگر در شاهراه عشق گاهی پیش پا دیدم
6 یکی گردید وصل و هجر و قرب و بعد در چشمم ز بس از ابتدای کارها در انتها دیدم
7 زهی دولت اگر صائب به گرد خاطرش گردد ستمهایی که من زان دشمن مهر و وفا دیدم