- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دلبر را ندانستم رگ گردن شود این رشته گوهر را
2 نه تبخاله است بر گرد دهان آن پری پیکر ز تنگی این صدف بیرون لب جا داده گوهر را
3 سرشک بلبلان برگ گلی نگذاشت بی شبنم که نتوان دید خالی در کف احباب ساغر را
4 صبوری با دل بی طاقت من برنمی آید مکرر کشتی من بادبان کرده است لنگر را
5 دل بی تاب، تن را بر قرار خویش نگذارد که سازد پایکوبان این سپند شوخ مجمر را
6 دل روشن، زبان لاف را بر یکدگر پیچد کند پوشیده صیقل در حجاب نور جوهر را
7 گرامی دار اهل جود را ای بوستان پیرا مروت نیست افکندن درخت سایه گستر را
8 عروس ملک در عقد دوام کس نمی آید لب خشک است از آب زندگی قسمت سکندر را
9 دل آگاه را از زنگ کلفت نیست پروایی که روشن تر کند گرد یتیمی آب گوهر را
10 ز ترک عشق گفتم دل خنک گردد، ندانستم که سوزد بیش از آتش، دوری آتش سمندر را
11 نمی باید ز عیسی کرد پنهان درد خود صائب مپوش از پرتو خورشید تابان دامن تر را