از تحمل راه گفت و گو به از صائب تبریزی غزل 5280

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام

1 از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام پیش سیلاب حوادث سد آهن بسته ام

2 همچنان دارد مرا سرگشته دوران گرچه من برشکم سنگ از قناعت چون فلاخن بسته ام

3 در دل آهن دم جان بخش را تاثیر نیست بی سبب خود را به عیسی همچو سوزن بسته ام

4 از سبکباران راه عشق خجلت می کشم بر کمر هر چند جای توشه دامن بسته ام

5 نیست جزواکردن و پوشیدن چشم از جهان چون شرر طرفی که من از چشم روشن بسته ام

6 ظلمت از کاشانه ام چون دود بیرون رفته است از فروغ عاریت تا چشم روزن بسته ام

7 ز خم سنگ آسوده سازد مار را از پیچ وتاب از جوانمردی کمر در خون دشمن بسته ام

8 دانه ای هرچند صائب بس بود سالی مرا من کمر چون مور در تاراج خرمن بسته ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر