-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برگ عیش بی خزان در بینوایی یافتم آنچه می جستم ز شاهی در گدایی یافتم
2 خاکساری دانه را بال و پر نشوونماست بال گردون سیر از بی دست وپایی یافتم
3 از دو عالم قطع کردم رشته پیوند را تا به آن بیگانه پرور آشنایی یافتم
4 تا شدم چون سکه خوش نقش رو گردان زر رو به هر مطلب که اوردم روایی یافتم
5 در شمار خلق بودم داشتم تارو به خلق پشت کردم بر خلایق مقتدایی یافتم
6 می شمارم مهد آسایش دهان شیر را تا ز قید عقل چون مجنون رهایی یافتم
7 گر شود عالم به چشم خلق از بستن سیاه من ز راه چشم بستن روشنایی یافتم
8 تا به زانو پای من از پیروی فرسوده شد تا میان رهنوردان پیشوایی یافتم
9 نیست امیدم به جنت کز قبول مردمان مزد خود اینجا زطاعات ریایی یافتم
10 چون ز سنگ کودکان صائب کنم پهلوتهی من که در سختی کشیدن مومیایی یافتم