- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد که در جمعیت دلها خلل از حال من افتد
2 مرا بی حاصلی برده است از یاد چمن پیرا مگر ابری به فکر سبزه پامال من افتد
3 سپهر از خرده بینی می شمارد دانه روزی ز پیچ و تاب غیرت گر گره در بال من افتد
4 درین گلزار هر کس را چو ابر از خاک بردارم زهر برگی زبانی گردد و دنبال من افتد
5 توانم حلقه ها در گوش کردن سرفرازان را سر زلف تو گر در پنجه اقبال من افتد
6 ز سیلاب می گلرنگ عالم می شود ویران ز ساقی عکس اگر در جام مالامال من افتد
7 به آن گرمی کف افسوس را بر یکدگر سایم که آتش در سواد نامه اعمال من افتد
8 ندارد عقل مهدی در خور کوه شکوه من مگر سیمرغ عشق او به فکر زال من افتد
9 ز وحشت می زنم بر کوچه دیوانگی صائب بغیر از سنگ طفلان هر که در دنبال من افتد