- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمیبینم که زیر پا نبیند یار و من بالا نمیبینم
2 مگر از دور گرد محمل لیلی نمایان شد؟ که از مجنون اثر در دامن صحرا نمیبینم
3 کمینگاه نگاه حسرت آلودی است هر مویم اگر در چهره محجوب او رسوا نمیبینم
4 فرامش وعده من گر نه مکری در نظر دارد چرا امروز ذوق از وعده فردا نمیبینم؟
5 به راهم خار ریزد خصم کوتهبین، نمیداند که من چون شعله بیباک پیش پا نمیبینم
6 چه حاصل زین که چون پرگار پای آهنین دارم؟ چو من راه نجات از گردنش بیجا نمیبینم
7 به درد و داغ غربت زان نهادم دل که چون گوهر گشاد این گره از ناخن دریا نمیبینم
8 من و دامان شب، کامروز در آفاق دامانی که داد من دهد، جز دامن شبها نمیبینم
9 نگاه عجز تیغ بد گهر را تیزتر سازد فلک گر تیغ بارد بر سرم بالا نمیبینم
10 ربوده است آنچنان فکر و خیال او مرا صائب که پیش پا به چندین دیده بینا نمیبینم