-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت
2 نیامد از ته حرف شکوه ام به زبان شرر ز آتش آسوده ام هوا نگرفت
3 کجا به مردم بیگانه انس می گیرد؟ رمیده ای که سلامی ز آشنا نگرفت
4 ز چشم، کاسه دریوزه سیر چشمی من به رنگ بی بصران پیش توتیا نگرفت
5 ز مد عمر، نصیبش سیاهکاری بود کسی که سرخط مشق جنون ز ما نگرفت
6 شود به باد کجا حکم او روان چون آب؟ سبکروی که هوا را به زیر پا نگرفت
7 بس است سایه تیر تو استخوان مرا مرا به زیر پر و بال اگر هما نگرفت
8 کجا رسدبه گریبان مدعا صائب؟ که دست کوته ما دامن دعا نگرفت