- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم من این تقویم پارین را به از امسال می دانم
2 تو کز کیفیت حسن چمن بی بهره ای، می خور که من هر شبنمی را رطل مالامال می دانم
3 مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم که از جا رفتن دل را من استقبال می دانم
4 بغیر از زیر بار عشق در زیر فلک هر کس که زیر بار دیگر می رود، حمال می دانم
5 جنونی کز حصار شهر نتواند برون آمد من صحرانشین بازیچه اطفال می دانم
6 غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم
7 ز دست انداز دوران گر چه یک مشت استخوان گشتم ضمیر خلق را چون قرعه رمال می دانم
8 تو کز خط بی نصیبی عیش کن بانقطه خالش که بی خط، خال را من چشم بی دنبال می دانم
9 ندارد فال بد راه سخن در بزم خرسندی اگر ادبار رود آرد به من، اقبال می دانم
10 سری از پیچ و تاب زلف او بیرون نمی آرم وگرنه موبموی رشته آمال می دانم
11 نمی دانم چه حال است این که پیچیده است درجانم که اهل قال را صائب ز اهل حال می دانم