1 پرتو مه را قیاس از نور انجم میکنم در محیط قطره سیر بحر قلزم میکنم
2 نیست از منصور کمتر جوش خون گرم من خشت را آواره از بالای این خم میکنم
3 خنده و جان بر لبم یک بار میآید چو برق ابر میگرید به حالم چون تبسم میکنم
4 تشنهچشمان آب شهواری ز گوهر بیبرند داغ سودا را نهان از چشم مردم میکنم
5 مرگ را ترجیح بر تیغ شهادت میدهم آب در مد نظر دارم تیمم میکنم
6 چون توانم شمع عالمسوز را در بر گرفت من که از نور شراری دست و پا گم میکنم
7 مطرب از بیرون ندارد خلوت صاحبدلان همچو جوش می به ذوق خود ترنم میکنم
8 ازور گم کردن اینجا یافت هرکس هرچه یافت خویش را دانسته در راه طلب گم میکنم
9 هرزهخندی شیوه من نیست چون گلهای باغ میبرم سر در گریبان و تبسم میکنم
10 این جواب آن غزل صائب که میگوید فصیح «میروم در آتش و از دود پی گم میکنم»