1 مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد دل خرسند هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟
2 نمی گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
3 سبکسیری که چون تیرش زبان و دل یکی باشد به هر جانب که رو آرد گشایش در قدم دارد
4 شکست از صبح صادق فوج شب با آن گرانسنگی حذر کن از صفی کز راستی با خود علم دارد
5 نمی سازد به خون خویش رنگین دست و تیغی را چه لذت از حیات خویشتن صید حرم دارد؟
6 میان خواب و بیداری زمانی هست عارف را که هم فیض دل شب، هم صفای صبحدم دارد
7 کجی نبود صراط المستقیم عشق را صائب به قدر پیچ و تاب رهرو این ره پیچ و خم دارد