- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید فیض خار سر دیوار به پایی نرسید
2 هرچه از دست دهی بهتر ازان می بخشند مسی از دست ندادم که طلایی نرسید
3 قیمت گوهر شهوار گرفت اشک کباب خون ما سوخته جانان به بهایی نرسید
4 گر دوا این و گرانجانی منت این است جان کسی برد که دردش به دوایی نرسید
5 آنچنان رو که به گردت نرسد برق، که من رو به دنبال نکردم که قفایی نرسید
6 نظر مهر ز افلاک مجویید که صبح استخوانی است که فیضش به همایی نرسید
7 در پس بوته تدبیر نرفتم هرگز کز کمینگاه قدر تیر قضایی نرسید
8 صائب امروز سخنهای تو بی قیمت نیست این متاعی است که هرگز به بهایی نرسید