چسان گستاخ گیرم بوسه از صائب تبریزی غزل 4944

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟

1 چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟ که رنگ از بوسه خورشید می بازد لب بامش

2 نماید سرمه را بیهوشدارو نرگس مستش عرق راچشم قربانی کند رخسار گلفامش

3 ازان حسن تمام اجزا کسی چون چشم بردارد؟ که دریک کاسه دارد نقل و می چشم چو بادامش

4 به حرفی چون دهان شکوه مارا نمی بندد؟ لب لعلی که کار بوسه می آید زدشنامش

5 تمنای رهایی دارم از صیاد بیرحمی که گیراتربود ازخون ناحق حلقه دامش

6 به فکر ما خمار آلودگان ساقی کجا افتد؟ که می گردد می نارس ز تمکین کهنه در جامش

7 سگ لیلی ز آهو صد بیابان است وحشی تر من مجنون به مشت استخوانی چون کنم رامش ؟

8 نباشد هرکه راامروز در خاطر غم فردا شب آدینه اطفال باشد جمله ایامش

عکس نوشته
کامنت
comment