- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندازد؟ زعقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد
2 شدم غافل زشکر سوده الماس، می ترسم که کافر نعمتی در مرهم کافورم اندازد
3 منم آن دانه بی طالع این صحرای خرم را که مورم پیش مرغ و مرغ پیش مورم اندازد
4 زمستی می شمارم بی نمک شور قیامت را نیم صهبا که یک مشت نمک از شورم اندازد
5 قبول خاطر مشکل پسندان چون توانم شد؟ که آتش چون سپند از دامن خود دورم اندازد
6 نیم سنگ فلاخن، لیک دارم بخت ناسازی که بر گرد سر هر کس که گردم دورم اندازد
7 به دریای حلاوت غوطه برمی آورم صائب اگر عریان قضا در خانه زنبورم اندازد