1 چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟ صدف ما گره خاطر دریا باشد
2 رحمت آن نیست که طاعت نکند عصیان را سیل یک لحظه غبار دل دریا باشد
3 نیستم عقل که مردود نظرها باشم درد عشقم که مرا در همه دل جا باشد
4 طالب گوهر عشقی، دل روشن به کف آر لگن شمع تجلی ید بیضا باشد
5 اشک عشاق، نظر بسته به دامان آید طفل این قوم گریزان ز تماشا باشد
6 هر که با دختر رز دست در آغوش کند می خورم خونش، اگر پنبه مینا باشد
7 عجبی نیست که رفتار فراموش کند عرق از بس به رخش محو تماشا باشد
8 هر که را درد طلب نیست غم رزق خورد رزق ما در قدم آبله پا باشد
9 دل صائب نکشد ناز ترشرویی بحر روزی این صدف از عالم بالا باشد
دیدگاهها **