-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند دل خون خود از دوری احباب خورد؟ کف خاکی چه قدر سیلی سیلاب خورد؟
2 ترک آداب بود حاصل هنگامه می می حرام است بر آن کس که به آداب خورد
3 شود از زخم نمایان جگرش جوهردار هرکه از چشمه تیغ تو دمی آب خورد
4 تا بود دل بصفا، نفس مکدر باشد دزد بیدل جگر خویش به مهتاب خورد
5 بیقراری ز رگ جان حریصان نرود بر سر گنج بود مار و همان تاب خورد
6 فتنه در سایه آن زلف سیه در خواب است آه اگر باد بر آن زلف سیه تاب خورد
7 هرکه چون شبنم گل صاف کند مشرب خویش آب از چشمه خورشید جهانتاب خورد
8 روزی بی دهنان می رسد از عالم غیب کوزه سر بسته چو گردید می ناب خورد
9 چه کند با جگر تشنه صائب دریا؟ ریگ از چشمه سوزن چه قدر آب خورد؟