به خبر چند تسلی ز رخ یار از صائب تبریزی غزل 6838

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

به خبر چند تسلی ز رخ یار شوی؟

1 به خبر چند تسلی ز رخ یار شوی؟ سعی کن سعی که شایسته دیدار شوی

2 چند چون طوطی بی حوصله از بی بصری به سخن قانع ازان آینه رخسار شوی؟

3 این که از داغ جدایی جگرت می سوزند غرض این است که لب تشنه دیدار شوی

4 نیست چون حوصله دیدن بی پرده ترا به که قانع به نگاه در و دیوار شوی

5 تا تو از شادی عالم نکنی قطع امید به غم عشق محال است سزاوار شوی

6 بادپیمایی گفتار ندارد ثمری لب فرو بند که گنجینه اسرار شوی

7 چون نداری پر و بالی که شوی واصل بحر در ره سیل همان به که خس و خار شوی

8 گر چه چون صبح ترا موی سیه گشت سفید نشد از خواب درین صبح تو بیدار شوی

9 وضع دنیا شود از مستی غفلت هموار مصلحت نیست درین غمکده هشیار شوی

10 مبر از درد شکایت به طبیبان زنهار که ز یک درد به صد درد گرفتار شوی

11 پرده بردار ز پیش نظر کوته بین مگر از عاقبت خویش خبردار شوی

12 نتوان دل ز عزیزی به سهولت برداشت جهد کن جهد که در چشم کسان خوار شوی

13 گر بری غنچه صفت سر به گریبان صائب بی نیاز از گل و دلسرد ز گلزار شوی

عکس نوشته
کامنت
comment