تا به کی دل را سیاه از نعمت از صائب تبریزی غزل 6724

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

تا به کی دل را سیاه از نعمت الوان کنی؟

1 تا به کی دل را سیاه از نعمت الوان کنی؟ چند در زنگار این آیینه را پنهان کنی؟

2 کشتی از دریای خون سالم به ساحل برده ای صلح اگر بانان خشک از نعمت الوان کنی

3 می توانی خرمنی اندوخت از هر دانه ای خرده خود صرف اگر در راه درویشان کنی

4 سرنمی پیچد ز فرمان تو گوی آفتاب از عبادت قامت خود را اگر چوگان کنی

5 عاشقان خون از برای گریه کردن می خورند تو ستمگر می خوری خون تا لبی خندان کنی

6 از عزیزی می شوی فرمانروای ملک مصر صبر اگر بر چاه و زندان چون مه کنعان کنی

7 جوهر ذاتی ترا چون تیغ می گردد لباس از لباس عاریت خود را اگر عریان کنی

8 چند از تیغ شهادت جان خود داری دریغ؟ تا به کی ضبط نفس در چشمه حیوان کنی؟

9 می شود از کیمیای صبر درمان دردها چند صائب درد خودآلوده درمان کنی؟

عکس نوشته
کامنت
comment