- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟ رنگین نشود پنبه ز خونابه داغم
2 هر چند که چون ذره ندارم به جگر آب از چشمه خورشید خورد آب، دماغم
3 وقت است که بر تن بدرم اطلس افلاک از جامه فانوس به تنگ است چراغم
4 در کنج قفس چند دل خویش توان خورد؟ شبنم زده گردید لب گل ز سراغم
5 غماز نباشد لب زخم جگر من بیرون نرود بوی گل از رخنه باغم
6 میخواره ام و تشنه یاران موافق هر جا گل ابری است بود پنبه داغم
7 این آن غزل خواجه نظیری است که می گفت فصلی نگذشته است ز سر سبزی باغم