- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چند مرا از خود ای دوست جدا داری؟ من هیچ نمی گویم، آخر تو روا داری؟
2 صحرا همه دریا شد از آب عقیق تو این سوخته را آخر لب تشنه چرا داری؟
3 من مرکز عشاقم در مهر و وفا طاقم از توست همه عالم چندان که مرا داری
4 از شش جهت عالم ما رو به تو آوردیم ای دلبر بی پروا تو عزم کجا داری؟
5 بر خاک دگر مگذار غیر از سر خاک من پایی که ز خون من چون گل به حنا داری
6 گویند دوا بوسه است بیماری جان ها را تقصیر مکن زنهار گر زان که روا داری
7 سامان جمال تو در چشم نمی گنجد خود نیز نمی دانی در پرده چها داری
8 آورد به جان ما را هجران ستمکارش ای مرگ نمردستی، آخر چه بلا داری؟
9 روشنگر آیینه است فیض نظرپاکان رخسار خود از صائب پوشیده چرا داری؟