چگونه درد خود از مردمان از صائب تبریزی غزل 5718

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چگونه درد خود از مردمان نهان دارم

1 چگونه درد خود از مردمان نهان دارم که از شکستگی رنگ ترجمان دارم

2 نمانده است مرا در بساط جز آهی هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم

3 سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست خجالتی که من از روی میهمان دارم

4 به مرگ قطع امید از خدنگ او نکنم هنوز صبح امیدی ز استخوان دارم

5 گناهکار ندارد ز آیه رحمت توقعی که من از خط دلستان دارم

6 سر نیاز مرا پایمال ناز مکن که حق سجده بر آن خاک آستان دارم

7 اگر به دامن یوسف نمی رسد دستم به این خوشم که سر راه کاروان دارم

8 درین بهار که دادم به دست عقل عنان هزار سلسله دیوانگی زیان دارم

9 شکفتگی طلبم صائب از دل پر شور ز شوره زار تمنای زعفران دارم

عکس نوشته
کامنت
comment