-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 رود چگونه به این ضعف کار من از پیش ؟ که من به پای نسیم سحر روم ازخویش
2 شود عیار بد ونیک در سفر ظاهر یکی است تیر کج و راست تا بود درکیش
3 عجب که برق فنا گرد من تواند یافت چنین که جلوه اومی برد مرا از خویش
4 مشو ز ساقی یاقوت لب به می قانع مده به مطلب جزئی کریم راتشویش
5 لب سؤال سزاوار بخیه بیشترست عبث به خرقه خود بخیه می زند درویش
6 زکاوش مژه او حلاوتی دارم که جوی شهد بود درنظر مرا هر نیش
7 به خوردن دل خود همچو ماه قانع شو که دربساط فلک نیست رزق بی تشویش
8 همان ز شرم کرم چهره اش عرق ریزست کریم اگر دو جهان را دهد به یک درویش
9 دلم به فقر و غنا ازقرار خویش نگشت به خشکی وتری آب گهر نشد کم و بیش
10 عیار ناله صائب مپرس از بیدرد نمک چه کار کندبادلی که نبود ریش ؟