-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط شبرنگ کز او حسن بتان را خطرست چشم عیار ترا پرده گلیم دگرست
2 نیست از آب گهر بر جگر تشنه لبان از لب لعل تو داغی که مرا بر جگرست
3 ناامیدی است به پیغام لباسی خرسند ور نه از یوسف ما باد صبا بیخبرست
4 دولتی را که بود بال هما باعث آن پیش ارباب بصیرت به جناح سفرست
5 چه خیال است ز ما خاطر خاری شکند؟ پای پر آبله سوختگان دیده ورست
6 زنگ افسوس بود قسمتش از نقش و نگار هر که چون آینه و آب، پریشان نظرست
7 دیده حسرت غواص نفس باخته ای است هر حبابی که درین قلزم خون جلوه گرست
8 طالع شبنم بی شرم بلند افتاده است ورنه از دامن گل دامن ما پاکترست
9 در شکرزار قناعت نبود تلخی عیش دیده مور درین بادیه تنگ شکرست
10 شکوه از سنگ ندارد گهر ما صائب هر شکستی که به گوهر رسد از هم گهرست