-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت نافه از ناف غزالان ختن آخر گرفت
2 گر چه عمری کرد کلک تر زبان استادگی گوش تا گوش زمین را از سخن آخر گرفت
3 گر چه از داغ غریبی روزگاری سوخت دل مرهم کافوری از صبح وطن آخر گرفت
4 چشم مستش گر چه برد از کار دست و دل مرا شکر لله دستم آن سیب ذقن آخر گرفت
5 چهره نتوانست شد با روی آتشناک یار شمع از خجلت سر خود ز انجمن آخر گرفت
6 در به روی آشنایان بستن از انصاف نیست سبزه بیگانه خواهد این چمن آخر گرفت
7 از خزان در روزگار میر عدل نوبهار خون خود را لاله خونین کفن آخر گرفت
8 گر چه اول دیده را از پیرهن یعقوب باخت خون چشم خود ز بوی پیرهن آخر گرفت
9 من به صد امید ازو چشم نوازش داشتم خط مشکین کام ازان تنگ دهن آخر گرفت
10 گر چه از سنگین دلی ما را به یکدیگر شکست داد ما را خط ز زلف پر شکن آخر گرفت
11 تیشه در تمثال شیرین گر چه سختیها کشید جان شیرین مزد دست از کوهکن آخر گرفت
12 گر چه پیچ و تاب زد بسیار چون نال قلم ملک معنی صائب شیرین سخن آخر گرفت