- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد شراب صبح جان می پرستان تازه می سازد
2 اگرچه صفحه روی تو از خط کافرستان شد همان صبح بناگوش تو ایمان تازه می سازد
3 نظر سیراب می گردد چو یاقوت از تماشایش سفالی را که آن خط چوریحان تازه می سازد
4 غبار خاطر من بیش می گردد زتردستان زمین تشنه را هر چند باران تازه می سازد
5 نسیم صبح پیغام که می آرد به این گلشن؟ که از هر غنچه شاخ گل گریبان تازه می سازد
6 دل آزاده ما هم زبرگ عیش می بالد لباس سرو را گر نوبهاران تازه می سازد
7 مدار امید آسایش برون نارفته از عالم نفس غواص در بیرون عمان تازه می سازد
8 فریب مردمی صائب مخور از چشم پرکارش که از بهر شکستن عهد و پیمان تازه می سازد